اسپنتان

پیری

مریم رو به خواهرزاده ی کوچکش می گوید"حالا که اولین دندان شیری را شکسته ای برای خودت خانم شده ای."دختر کوچک می خندد و جای خالی دندان شکسته خودنمایی می کند.مریم آه سردی می کشد و رو به مادرش که دیگر گوش هایش سنگین شده می گوید"مادرجان!در حسرت ماندم که وقتی دندانهایم لق شدند یک بار بگویی که بیا تا دندان لقت را بشکنم یا بپرسی که کی دندانت را شکستی؟"در ادامه رو به من می گوید"اولین دندان لقم را مادر دوستم شکست و بعدی ها را بدون آنکه کسی متوجه شود.خودم شکستم.وقتی خودم را با همسن هایم مقایسه میکردم دلم از بی خیالی ها و نادانی های مادرم میگرفت اما کاری از دستم ساخته نبود."مریم را با دختران اول نسل گذشته مقایسه میکنم.مادرهای بی سواد و بی خیال ضربه ی بزرگی به فرزندان بزرگتر و به خصوص دخترها زده اند.گاه فکر میکنم که دردهایشان با هیچ مرهمی درمان نمی شود.آدمهای صبوری که به جز فرزندان خود فرزندان مادرانشان را هم تربیت و بزرگ کردند و حال بیشترشان زودتر از موعد پیر شده اند.

Espantan دوشنبه دوازدهم تیر ۱۳۹۶ 4:14
امکانات وبلاگ

آمارگیر وبلاگ

© اسپنتان