زمان
ساعت بیولوژیک بدنم به لطف جنگ به هم ریخته است.درست مثل جغدها شده ام.شب بیدار و روز خواب! تلاشم برای بازگشت به حالت قبل بی ثمر بوده است.شاید هم هیچ تلاشی نکرده ام.در این میان سکوت شب و آواز مرغکان به هنگام طلوع خورشید شنیدنی است ولی کتاب خواندن برایم سخت شده است.مغزم چنین می نمایدکه نوشته ها همه کذب محض و فریب نویسنده است و کتاب نیمه نخوانده به حال خود رها می شود و دوباره در قفسه کتاب خاک می خورد...