مجله
بیشتر مردم می گویند که زنها از خرید کفش و لباس سیر نمی شوند.دنیای رنگین کفشها و لباسها زنها را چون دخترکان کوچک جذب می کند و نمی توان ذات و طبیعت را انکار کرد.در سفر به مرکز استان آنچه که مرا جذب کرد،رنگ الوان کفش و لباس نبود.آنچه جذاب بود،دکه روزنامه فروشی و بوی کاغذ کاهی بود.روزنامه و مجله ها از دور چشمک می زد و خاطرات نوجوانی را زنده می کرد.در روزگار دور من هر هفته منتظرچاپ جدید کیهان بچه ها و مجله اطلاعات هفتگی و ...بودم و وای از روزی که به هر دلیل مجله به دستم نمی رسید.انگار خط روند زندگی شخصیتهای داستانها را برای همیشه گم می کردم.ناچار صفحات ترحیم روزنامه ها را کنکاش می کردم یا عکس و معدل دختران و پسران تهرانی و شهرستانی را نگاه می کردم که خانواده هایشان برایشان چاپ کرده بودند.شاید منتظر بودم که یک روز معجزه شود ،عکس و معدل ۲۰ من هم چاپ شود.عکس دخترک بلوچ با آن مقنعه کج و تار موهایی که همیشه پیدا و لایق جهنم بود.در لابلای روزنامه ها،کتابها و مجله هایی که جلویم پهن بود،فقط یک مجله اطلاعات هفتگی خریدم.هر روز پسرم می پرسد"مامان مجله را خواندی؟"و جوابم منفی است.