اسپنتان

آرامگاه۱

در دهکده آنسوی نخلستانها،قبرها را با بیل مکانیکی حفر نمی کنند.آنها را مردان دهکده با نظم و ترتیب خاص و با بیل و کلنگ کنده اند.در گوشه ای از قبرستان یک چاردیواری خشتی و بی سقف نمایان است.درون چهاردیواری دو قبر قدیمی وجود دارد.به نظر می رسد ارج خاصی نزد مردم ده داشته اند که برایشان اتاقک خاص ساخته اند.برای مردگان و آن دو نفر خاص فاتحه می خوانم و به راه خود می روم.پیرزن مهربانی که در کوچه کناری قبرستان خانه دارد،آن دو درگذشته را معرفی می کند.در مورد تعویذها و دعاهای شفادهنده شان سخن می گوید.زیاد کنجکاوی نمی کنم.خورشید رو به غروب است.برای رفتن و نماندن عجله دارم ولی فکرم درگیر ان دو آدم خاص می شود.یاد حرف بی بی می افتم"چرا به هر قبرستان و کهنه قلعه ای سر می زنی؟به دنبال چه هستی؟"و من هرگز جوابی برای پرسش بی بی نداشتم.راه خانه را در پیش می گیرم.سر راه گذرم به خانه نوادگان آن دو نفر می رسد.سبب و نسبی ما را به هم گره زده است...

Espantan یکشنبه شانزدهم اردیبهشت ۱۴۰۳ 4:5
امکانات وبلاگ

آمارگیر وبلاگ

© اسپنتان