اسپنتان

سرداب

دوباره گذرم به آن خانه مرموز آخر دهکده افتاده است.درب آهنینش از بیرون قفل است و معلوم است که صاحبخانه نیست.به موبایلش زنگ می زنم،بعد از بوقهای ممتد آخر جواب می دهد.می گوید"خانه همسایه ها است و الان می آید.در فاصله ای که او برسد،نگاهی به اطراف می اندازم و چشمم بر خرابه ای که دیوارهای کاهگلی اش رو به ویرانی است،خشک می شود.در سالهای کودکی که هنوز به دبستان نمی رفتم.همراه پسرها و دخترهای همسن و سال فامیل همراه می شدم و بزها را تا آن طویله بزرگی که همه اهالی بزهایشان را سر صبح در آن جمع می کردند،می بردم.من ترسوترین عضو گروه بودم و از بزها ترس خاص داشتم.همیشه دورتر از آنها حرکت می کردم.از آن طویله بزرگ که هر صبح چوپان بزها را از آن تحویل می گرفت به جز خرابه ای نمانده!چوپان مرده و مردمان بزها را سربریده اند.زنی قدبلند،لاغراندام و سبزه رو جلویم سبز می شود.حدس می زنم که صاحبخانه باشد.فقط تلفنی با او حرف زده ام.با تصوراتم نمی خواند.سلام می کند و بعد از عذرخواهی با کلید قفل در را باز می کند.دعوت می کند که داخل بروم.بعد از زن صاحبخانه وارد خانه اش می شوم.خانه اش واقعی اسرار آمیز است.اتاقها گلی و سقفهایشان کوتاه است.درهایشان کوتاه است.تعارف می کند که داخل یکی از اتاقها شوم.وارد می شوم.اتاقش تمیز و تاریک است.نور کم سویی از تنها پنجره کوچک اتاق به درون تابیده است.لباسی را که برایم دوخته جلویم باز می کند.دوختش ظریف است.قیمتش را می پرسم.حساب و کتاب می کند و آخر قیمت را می گوید.حساب و کتابش درست است.به نظر می رسد که سواد ریاضی اش خوب باشد.پول لباس را به کارتش واریز می کنم.زن بلند می شود تا برایم آبی بیاورد.می گویم"تشنه نیستم"نمی خواهم در آن خانه بمانم و بلند می شوم.در حیاط خاکی خانه آب انباری قدیمی ،پشت حصاری کوتاه دیده می شود.نمی دانم چرا آب انبار درون آن خانه است؟"آب انبار خشک است و آبی ندارد.حسی درونی می گوید که درون آن سرداب جن ها خانه کرده اند.از افکار ترسناکم می ترسم.از صاحبخانه خداحافظی می کنم و باز حسی دیگر می گوید که من دوباره او را ملاقات خواهم کرد.زن بدرقه ام می کند.در را قفل می کند.می خندد و می گوید"دوباره به خانه همسایه می روم.می خواهم قلیان بکشم.تو هم قلیان می کشی؟می خواهی همراهم بیایی؟"می گویم"نه!"دوباره خداحافظی می کنم و سوار ماشین می شوم.دلم می خواست به جمع آن زنهای نقشگر بروم ،اما نرفتم.

Espantan چهارشنبه هفتم تیر ۱۴۰۲ 4:12
امکانات وبلاگ

آمارگیر وبلاگ

© اسپنتان