بزم
قدیم ترها وقتی کودکی شیطنت می کرد و بی دلیل سربه سر دیگران می گذاشت.بی بی می گفت"فلانی جنگ را به بها می خری"در لفظ بی بی که همراه با تحکم و بداخلاقی خاص خودش بود.جمله ای که ادا می کرد شیرینی خاص خود را داشت.بیشتر پسرها دنبال جنگ قیمت دار بودند.من ترجیح می دادم با عروسکها بازی کنم .دیشب وقتی به اصرار دخترخاله به مراسم نامزدی دخترش رفتم در میانه راه یاد همین جمله بی بی افتادم.منتها این بار داستان خریدن جنگ نبود.داستان خریدن کرونا و بیماری بود.گویی کسی ممتد در گوشم تکرار می کرد که کرونا را به بها می خری.به هشدار ممتد درون گوش نکردم.در رودربایستی رفتن و نرفتن ،رفتن را برگزیده بودم.به منزل عروس که رسیدیم داستان کرونا یادم رفت.دو سال قرنطینه در هم شکسته و ما پیش از موعد آزاد شده بودیم.مجلس،فقط مجلس رقص و پایکوبی بود.دختران با آرایش غلیظ، موهای بلند و سیاه رقاصان ماهری شده بودند.گویی دین در این طایفه فقط در دوران نوجوانی ما جولان داده و بعد به معنای واقعی عقب نشینی کرده بود...