اسپنتان

تونل زمان

سه ساعت چشمم بر صفحه موبایل خشک بوده است.دانش اموزان را از رختخواب گرم بیرون کشیده ام و باز پای صفحه موبایل نشانده ام که فیلم و عکس نگاه کنند و درس بیاموزند.آنها به دنبال راه فرار هستند و انگار فکر تازه ای به ذهنشان خطور کرده باشد می گویند برایمان وویس بفرست .ما این مدلی متوجه نمی شویم.من در لابلای دفتر صدرنگ آموخته های گذشته ردی از درخواست آنها نمی یابم.در سالهای دور وقتی به تربیت معلم  قدم گذاشتم.یک دختر بلوچ ساده بودم.خط راست چانه مقنعه ام به عادت همیشگی کج و نصف موهایم بیرون بود.چادرم کش نداشت.سفتی کش چادر را نمی توانستم تحمل کنم.از همان درب ورودی همراهم را به جرم مرد بودن به داخل راه ندادند.من ماندم و خودم و وسایلم.آنها را به زحمت تا در خوابگاه بردم.راهرو خوابگاه مثل تونل وحشت بود.تونلی با دخمه های رو به نور. در آن زندان من دو سال به جز علم و دانش، درس دین و زندگی آموختم.چادرم کش دار و مانتوهایم روز به روز درازتر شد.محرم را از نامحرم و گناه را  از بی گناهی باز شناختم.هفتاد مدل حدیث و آیه از حریم مرد و زن یاد گرفتم و تعهد دادم که قبل از آموزش علم به آموخته های دین پایبند باشم و پایبند بودم.مدیریت مدارس را تا جایی پیش رفتم که دین اجازه داد.از جایی به بعد رهایش کردم.از همانجا رهایش کردم که در مدرسه تک و تنها و ول با ارباب رجوع های نامحرم خودم را تنها یافتم یا مجبور شدم در انجمن های مدرسه برای مخاطبان مرد سخنرانی کنم.من هر چند پوشیده در تیررس نگاه آدمهایی بودم که دو سال از آنها تفکیک شده بودم و دو سال در محیطی زنانه آداب دین و دعا و رستگاری یاد گرفته بودم و حال بار دیگر در محیط شاد و واتساپ به حال خود رها شده ام.تربیت معلم آموخته هایش را پس گرفته است.من آزادام که برای والدین و دانش آموزان تدریس کنم.آزادم که وویس هایم در فضای مجازی پخش شود.محرم و نامحرم بودن بی معنی شده است.اینکه فیلم و صدایم به دست چه کسی برسد مهم نیست.مگر می خواهم قصه عاشقانه بگویم؟مهم فقط آن است که والدین را برای ساعاتی از شر فرزندان آزاد کنم و دهان آموزش را ببندم،اما نمی توانم!فیلم ها،صداهاو شادی ها در همان آموزش های دو ساله حبس ابد شده اند.

Espantan یکشنبه دوم آذر ۱۳۹۹ 13:13
امکانات وبلاگ

آمارگیر وبلاگ

© اسپنتان