اسپنتان

تولد

نمی دانم چندمین نفر است که خبر تولد پسر فلانی را می دهد.فلانی یک معلم است.تاریخ و ساعت زایمانش را چنان تنظيم كرده كه امسال را مدرسه نرود و از تدريس رها باشد.تولد پسرش را تبریک می گویم و در دل رو به خدا می گویم به بعضي ها چنان عنایت داری که ماه تولد فرزندشان را هم انتخاب کنند و بعضی ها را هم سالهاست که نمی خواهی ببینی.بعد توبه می کنم که کفر دامنم را نگیرد.داستان تولد تمام می شود و باب گفتگوی جدیدی باز می شود.می گوید همکارم گفته"حالا که هیچ مشکلی نداری و زنت بچه دار نمی شود یک زن دیگر بگیر."گفتم"تو چه در جوابش گفتی?"گفت گفته ام که نگه داشتن دو زن و رعایت عدالت کار سختی است.خنده ام می گیرد.سخن از عدالت که می گوید خنده ام می گیرد.در دل می گویم"فکر می کنی اگر زن دومی بگیری می نشینم و منتظر اجراي عدالت يك مرد مي شوم?"و رو به او می گویم"ازادی که زن دوم بگیری اما شرطش این است که قید این خانه و زندگی را بزنی."سکوت می کند.شاید هم معامله ای را سبک و سنگین می کند.انچه که باخته و انچه که بدست اورده است.

Espantan جمعه پنجم مهر ۱۳۹۸ 23:22
امکانات وبلاگ

آمارگیر وبلاگ

© اسپنتان