اسپنتان

ثواب

هر صبح درون من زنی از خواب برمیخزد که خسته از تکرار زندگی نمی خواهد برخیزد.میخواهد در خود مچاله شود و زندگی نمی گذارد.دیروز بحث ثواب و وظيفه بود.وظيفه در برابر مادر در برابر شوهر و در برابر هر انكسي كه ما را به جبر به او وصله زده اند كه فرار نكنيم و وادار به ماندن شويم.گفت"كاری که انجام می دهی یا بر حسب وظيفه و بايد است يا ثواب و پاداشی که دنبالش هستی?"گفتم"به پاداش اعتقادی ندارم"و او می خواست بابت حرفم سرم را ببرد.از او کیلومترها فاصله داشتم و مجازی باب گفتگو باز شده بود.پس کاری از دستش ساخته نبود.نهایت میتوانست بلاکم کند.او سكوت كرد و من به مراسم پرسه رفتم.زنی بالای منبر رفته بود.برایم جالب بود که او هم از پاداش بهشت و عذاب جهنم میگفت.یواشکی با خودم خندیدم و در دل گفتم"نه مثل اینکه امروز داستان ثواب و عقاب دست از سرم برنمیدارد."واعظ مثال ساده ميوه ها و تغيير رنگشان را تا رسیدن بیان میکرد.مثالهای ساده ای که حریف غول تكنولوژي و ذهن پویای مردمان به روز رسانی شده امروزی نمی شود...

Espantan یکشنبه بیست و ششم خرداد ۱۳۹۸ 2:21
امکانات وبلاگ

آمارگیر وبلاگ

© اسپنتان