اسپنتان

پایان

با درد بیدار شده بودم.دردی که به نظر اهميتي نداشت.درد و مرض باري از دوش زنان خانه دار كم نمي كند و راه فراری برایش تعریف نشده است.بعد از کارهای خانه نوبت به اموزش و مهمانداری می رسد و تا نیمه شب ادامه می یابد و تازه به زمان استراحت می رسد.من تازه یادم می افتد که امروز چقدر رنج کشیده ام و خدای عادل چقدر مرا نادید گرفته است.از اجرای عدالتش دلخور نمی شوم.دیریست که منتظر معجزه نيستم.هميني ست كه هست.اين جمله تكرار هر روزه خستگی ها و پایان گله مندی هاست.

Espantan چهارشنبه هشتم آبان ۱۳۹۸ 1:37
امکانات وبلاگ

آمارگیر وبلاگ

© اسپنتان